عشق یعنی...







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





می ترسم از خودم ...

 

از خودی که رامش کرده ام ... آرام شده است ... کمی کم غذا

 

دیگر به هیچ کس نمی پرد ... هیچ کافه ای را با حقیقت روبه رو نمی کند

 

دیگر سوال هایش را به جان ِ نقاب های کسی نمی اندازد ...

 

آسه میرود ... آسه می آید

 

می ترسم از روز انفجار ... روزی که از تمام اعتبارها بگذرم

 

خودم را جدی بگیرم و جاده را .. آنقدر خیالم از رفتنی بودنم راحت باشد

 

که به آبروی جا مانده از خودم رحم نکنم ...

 

میترسم از شب های آرامم ... از لبخندی که تحویل نگرانی های مادر میدهم ..

 

می ترسم ... از این همه که نیستم ....

 

از رابین هودی که دیگر به شروود ِ سر کشی هایش سرک نمی کشد

 

از زورویی که از نقاب خسته است ...

 

می ترسم از آن روی خودم ... که سگ نیست / اما بالا که بیاید

 

به هیچ سکوتی قناعت نمی کند

 

میترسم از کلید خانه ... که پشت در جا بگذارمش

 

و سر در بیاورم از چادری در پارک زیر برج میلاد ...

 

به شوق آدم ها خیره شوم که اصلا نگاهشان را از بادبادک ها برنمی دارند

 

میترسم از تلفن همراهم / که زنگ میخورَد ... که هی خنده پیش فروش کنم ....

 

که هی به دست بیایم ... که هی مشترک شوم / با اینکه از سلول هایم

 

انفرادی ترم

 

که هی در دسترس بمانم / بی آنکه داد بزنم :

 

من دستم به خود ِ خودم نمی رسد ، از بس که شما اشتیاقی به داشتنش ندارید

  

میترسم از سرم / که بزند ... که بزند بر سرم ....

 

که " دوستت دارم " هایم را غلاف کنم ....

 

لال شوم ... شصت های همه دنیا را قرض کنم ...

 

در کنار جاده ای که دیگر به این حوالی نمی رسد

 

بالا بگیرمشان ... سوار خنده دار ترین ماشینی شوم که آرام می آید ...

 

تا وقتی نشستم

 

آنقدر در آهنگ های رمانتیکش غرق باشد که تا میتوانم در خود فرو بروم

 

میترسم از تمام این روز ها / که شب ها رنگشان میکنم

 

و جای فردا به / امروزم غالب می کنم

 

میترسم از همین حرف ها / که از دستم در می روند ...

 

و جای با خود گفتن / فریادشان بزنم

 

میترسم از چمدان ها / که دستم برایشان بیشتر از دلم تنگ شده ...

 

مـــــــــــی ترسم از اینهمه که هستم و به رویم نمی آورم ...

 

از کرنومتری که تو به رویت نمی آوری / اما در من هی کم می شود

 

می ترسم از ......................

 

صدایی که مهیب نیست / اما خوابم را میپراند ...

 

کسی در من / قلاده وا می کند

 

دستم را میگیرد / کشان کشان میبرد

 

و به هیچ آشنایی / جواب پس نمی دهد

نویسنده: هومن شریفی با کمی تغییر


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط سعید دانش دوست در 16:20 | |